وقتی دانشگاهها جز تولید صِرف مقاله و مقام علمیکاری نمیکنند، خروجی چه میشود؟ انبوهی از فارغالتحصیلان بیکار، رشتههای فاقد تقاضای شغلی، و سیلی از نخبگانی که برای رفع نیازهای کشورهای دیگر تربیت میشوند. آموزش عالی کشور اگر در مسیر حل مشکلات ملی قرار نگیرد، خودش تبدیل به یکی از بزرگترین بحرانهای توسعه خواهد شد.
دانشگاههای ما که باید موتور محرک توسعه و نوآوری در کشور باشند، امروز تنها مراکزی برای تولید مقاله، مدرک و دستور اصلاح آییننامه هستند. مأموریت محوری دانشگاه، تقریباً هیچ جایی در بیانیهها یا برنامههای آموزشی ندارد. نتیجه؟ بیکاری آشکار، هدررفت سرمایه انسانی، و اتکای به قالبهای آموزشی بیربط. وقت آن رسیده که نظام آموزش عالی، جهت خود را به سمت حل مسأله و کارآفرینی تغییر دهد.
بیکاری فارغالتحصیلان؛ آمار دردناک
در زمستان ۱۴۰۳، حدود ۱۰.۷٪ از فارغالتحصیلان آموزش عالی، یعنی بیش از ۷۹۵ هزار نفر، در جمعیت فعال کشور بیکار بودند .
سهم فارغالتحصیلان از کل جمعیت بیکار کشور، حدود ۳۸.۹٪ تا ۴۲.۸٪ است .
در تابستان ۱۴۰۲، ۴۰.۸٪ از جمعیت بیکار را افراد تحصیلکرده تشکیل میدادند .
مقطع دکتری وضعیت وخیمتری دارد: در سال ۱۴۰۱، درصد اشتغال آنها فقط ۴۷٪ بوده، در حالی که در دورههای پیشین این رقم تا ۸۲٪ هم میرسید .
اینها فقط اعداد نیستند؛ اینها واقعیت تلخ دانشگاههای بیاثر و سیستم آموزش عالی ورشکسته است.
علوم انسانی؛ رشتهای با تقاضای شغلی صفر
فقط ۲۸.۶٪ از فارغالتحصیلان وزارت علوم شانس ورود به مشاغل دولتی دارند، یعنی ۷۱.۴٪ هیچ تقاضای شغلی مرتبط ندارند .
در حوزه علوم انسانی، از ۶۵۴ رشته مصوب، تنها ۲۰۷ شغل مرتبط وجود دارد؛ سهم رشتههای علوم انسانی در تقاضای شغلی تقریباً ۳۵.۶٪ است .
به عبارت دیگر، دانشگاهها، دانشجویانی را تولید میکند که اصلاً جایگاهی در بازار کار ندارند، کارخانهای برای تولید مدرک، بدون برنامهریزی برای آینده.
پیامدهای ادامه وضع موجود
۱. اتلاف عمده سرمایه انسانی و مالی: بیکاری دانشآموختگان هزینهای است که دولت، خانوادهها و جامعه میپردازند، بدون بازده مفید.
۲. ضعف در پاسخگویی به مشکلات ملی: دانشگاهها مسائل واقعی کشور را حل نمیکنند، چه رسد به اینکه راهکار ارائه دهند.
3. تشویق مهاجرت نخبگان: نبود فرصت باعث فرار نخبگان به خارج میشود؛ پدیدهای که سالها مقصد توسعه کشورها بوده است .
۴. اضافه بار بر بازار کار آسیبدیده: وقتی تحصیلات عالی بازار کار را اشباع میکند، حتی افراد شایسته هم در بازار کار جا نمیگیرند.
مقایسه با الگوهای جهانی
در همه دنیا، دانشگاههای موفق مأموریتمحور هستند: پژوهش با هدف حل مشکل، جذب دانشجو برای پروژههای کاربردی، ارتباط مستقیم با صنعت، جامعه، و چشماندازهای ملی انجام می شود. این فقط ربطی به سرمایهگذاری یا هیاهو ندارد؛ بلکه مسئولیت اجتماعی آموزش عالی است. اما در کشور ما، دانشجو و استاد به جای حل مسأله، در رقابت مقالهنگاری محبوساند.
راهکارهای عملیاتی و پیشنهادها
۱. بازنویسی مأموریت دانشگاهها: وزارت علوم باید مأموریتمحوری را به عنوان پیششرط تأسیس یا ارتقای دانشگاه و پژوهشگاه تعریف کند.
۲. تنظیم رشتهها بر اساس نیاز ملی: رشتههایی که هیچ کاربرد یا تقاضایی ندارند، باید حذف یا بازنگری شوند. بجای پرورش مدرک، مهارت و حل معضل پرورش دهید.
۳. اصلاح آییننامه ارتقاء اساتید: به جای تاکید بر تعداد و کیفیت مقالات، نمره به خروجیهای کاربردی، حل مسأله، و تأثیر اجتماعی داده شود.
4. تضمین اشتغال برای دانشجویان تحصیلات تکمیلی: اعطای بورسیه فقط برای پروژههایی که مستقیماً منجر به حل مشکل داخلی یا توسعه فناوری داخلی میشوند.
۵. تشویق پژوهشهای کاربردی و کارآفرینی: از طریق بودجهگذاری هدفمند، همکاری با صنعت و تسهیل تشکیل شرکتهای دانشبنیان.
۶. بازتعریف تبادل علمی: تبادل بینالمللی باید به جای صرفاً انتشار مقاله، به انتقال فناوری مربوط شود. کشورهایی که دانشگاه های ماموریت محور دارند، برای حل مسائل خودشان از نخبگان ما استفاده می کنند در صورتی که می توان از این ظرفیت برای حل مشکلات کشور استفاده کرد.
اگر روند فعلی ادامه پیدا کند، دانشگاههای ما از نیازهای واقعی جامعه فاصله میگیرند و مسئول بحران بیکاری و میداندار فرار نخبگان می شوند. آموزش عالی کشور نباید بیهدف، بینتیجه و منحل در محافل علمی باشد، بلکه باید در خدمت ملت، کارآفرینی و حل معضل ملی باشد.
این یادداشت، ندای مطالبهگری است: دانشگاهها را به مسیر حل مسأله برگردانید در غیر این صورت خودتان بزرگترین مانع توسعه خواهید بود.
محمود احمدی
مدیر مسئول