مدیرمسئول بصیرآنلاین در پاسخ به اظهارات مورخ ساروی نوشت: «تاریخ را به عبوری تقسیم نکنید؛ این توهین به ساری است»
چند روز پیش، حسین اسلامی، که خود را مورخ و پژوهشگر تاریخ ساری معرفی میکند، در توییتی نوشت:
«و هنوز هم هرکجا هست برای ساری اندیشه میکند. ما تاریخ ساری را باید ساری پیش از عبوری و ساری پس از عبوری تقسیم کنیم. یک کوچه، یک محله، یک خیابان، یک عمران و آبادی روی زمین و حتی زیر زمین در این شهر نیست که عبوری در آنجا کاری نکرده باشد.»
این جملات، فراتر از یک اظهارنظر شخصی است. این سخن، در اصل، یک بازنویسی خطرناک از تاریخ ساری است. یک جعل هویتی مدرن، در لفافهی تمجید. اگرچه ممکن است برخی این جملات را ساده، احساسی یا دوستانه تلقی کنند، اما از منظر اجتماعی و تاریخی، چنین سخنانی مصادیق روشنی از تاریخفروشی، بتسازی رسانهای، و توهین به حافظهی جمعی مردم یک شهر اصیل محسوب میشود.
در این یادداشت، نه به قصد تخریب شخصی خاص، بلکه بهعنوان یک خبرنگار، فعال شهری و فرزند همین خاک، ناچارم این نگاه وارونه به هویت ساری را به چالش بکشم. چراکه سکوت در برابر این سطحینگری و شخصپرستی، مشارکت در فراموشی ساری و ساریهاست.
ساری را به شخص، فرو ندهید
ساری شهری است که ریشه در تاریخ باستانی ایران دارد. نامش در متون ساسانی و حتی پیش از آن آمده، مرکز فرمانروایی و فرهنگ بوده و در دوران صفویه و قاجار، یکی از قطبهای تمدنی طبرستان بهشمار میآمده است. از علمای بزرگ، شعرا، مجاهدان مشروطهخواه، صنعتگران و نویسندگان برجسته تا شهدای دوران معاصر. ساری را هزاران نفر ساختهاند، نه یک نفر.
وقتی یک فرد، هر قدر هم که پرتلاش یا پرادعا باشد، مبنای تقسیمبندی تاریخ شهری با این ریشه عمیق قرار میگیرد، در واقع شأن مردم نادیده گرفته میشود و سطح یک تمدن، به یک دوره کوتاه مدیریتی و چند پروژه عمرانی فروکاسته میشود.
آیا مورخ ساری نمیداند که ساری قبل از عبوری، ریلگذاری صنعتی، بیمارستانی، دانشگاهی، راهآهن، فرهنگسرا، بافت تاریخی، بازارهای کهن، ورزشگاه پیر، باغ و عمارت تاریخی، خیابانهای مرکزی و ریشههای اجتماعی داشته؟
آیا کسی که خود را پژوهشگر معرفی میکند، حق دارد بهسادگی ساریِ قبل از شهرداری یک شخص را «هیچ» و ساریِ پس از او را «همهچیز» معرفی کند؟
خیابان ساختن، تاریخ ساختن نیست
بله، در دوران عبوری، پروژههایی آغاز و اجرا شد. برخی خیابانها آسفالت شد، تعدادی میدان تغییر چهره داد، چند بلوار و پل ایجاد شد. اما آیا این یعنی هر کوچه و محلهای، اثر مستقیم عبوری است؟
این لحن، بیشتر به تبلیغات ستادی شبیه است تا تحلیل تاریخی. شهر، فقط قیر و جدول نیست. شهر، حاصل پیوند ساختار اجتماعی، عدالت شهری، شفافیت مالی، اعتماد عمومی، و ارتقای فرهنگی است.
در سالهای شهرداری عبوری، بسیاری از پروژهها بدون پیوست فرهنگی و مطالعات اجتماعی اجرایی شدند. طرحها بیشتر به نما و نماسازی گرایش داشتند تا عمق. بدهی شهرداری به پیمانکاران، انتصابهای سؤالبرانگیز، حجم بالای نیروهای غیرمتخصص، و رشد نارضایتی عمومی، فقط بخشی از تصویری بود که هیچ مورخ منصفی نباید از آن چشم بپوشد.
از شهرداری تا ساختار ملی؛ عبوری چه کرد برای ساری؟
جناب حسین اسلامی گفتهاند عبوری هنوز هم برای ساری میاندیشد.
سؤال این است: در این سالهایی که در مناصب ملی قرار داشت، سهم ساری از قدرت و تصمیمگیری چه بود؟
چه کسی از جوانان این شهر در این مدت به عنوان معاون یا مدیرکل یا مشاور در سطوح بالا رشد کرد؟
کدام پروژه استانی یا منطقهای با پشتوانه او شتاب گرفت؟ کدام مطالبه مردمی را تا مرحله نتیجه پیگیری کرد؟
مگر نه اینکه انتظار میرفت کسی که سالها شعار ساریگرایی سر میداد، در دوران مسئولیت ملیاش، جادههای استان، زیرساختهای ورزشی، محیطزیست و صنایع پاک را تقویت کند؟
اما در ماجرای سد فینسک، با وجود اعتراضات گسترده مردمی و کارشناسی، نه تنها سکوت کرد، بلکه ترجیح داد با سیاست همراهی کند تا مردم.
حتی در ماجرای سد فینسک همین مورخ ساوری فریاد وا اسفاسر نهاد و گریبان پاره کرد، ولی در موضوع پتروشیمی میانکاله که همه فریاد زدند "نه!"، او یکی از مدافعان ساخت آن بود!
این تناقض، نمیتواند حاصل ناآگاهی باشد. این رفتار، نتیجهی ترجیح «محاسبه سیاسی» بر «مصلحت بومی» است.
نقش در سایه؛ شورا و شهرداری زیر نگاه کی؟
از گوشهوکنار شنیده شده که در ترکیب شورا و انتخاب شهردار، عبوری همیشه در سایه حضور داشته است. حتی برخی اعضای شورا با افتخار، خود را منصوب او میدانند. اگر این واقعیت باشد، و اگر ایشان چنین نفوذی در تعیین شهردار و اعضای شورا دارد، پس باید مسئول بخشی از عملکرد ضعیف شوراها و مدیریت شهری در سالهای اخیر نیز باشد.
نمیشود هم در قدرت بود، هم در پشتصحنه، و هم از پاسخگویی طفره رفت. نمیشود شهر را به بنبست کشاند و همزمان ادعای "تاریخسازی" داشت.
آیا «عبوریمحوری» جایگزین «ساریمحوری» شده است؟
واقعیت این است که جریانهای رسانهای و چهرههایی چون حسین اسلامی، ناخواسته یا آگاهانه، در حال القای نوعی شخصمحوری مطلق هستند که با روح توسعه پایدار و مردمی در تضاد است.
توسعه واقعی، مشارکتی است، نه فردمحور. تاریخ، ساخته مردم است، نه ساخته مدیحهسراها. و ساری، قبل از عبوری هم زنده بود، و بعد از عبوری هم خواهد ماند.
نه یک کوچه، نه یک محله، نه یک شهر، به نام کسی سند نمیخورد. اینجا ایران است، نه مِلک شخصی.
سخن پایانی
از آقای حسین اسلامی انتظار میرود بهعنوان کسی که دغدغه تاریخ دارد، بهجای بازنویسی شخصی تاریخ شهر، به حفظ حرمت حقیقت بپردازد. اینکه مدیر یا مسئولی را دوست داریم، دلیل نمیشود او را بهعنوان ملاک سنجش تمام یک شهر معرفی کنیم.
کسانی که امروز میکوشند با زبان تمجید، تاریخ را به دست فراموشی بسپارند، فردا باید پاسخگوی وجدان عمومی مردم باشند.
تاریخ، بازیچهی علاقه شخصی نیست. تاریخ، سندی است بر حافظهی رنج و افتخار یک ملت. و ساری، بیشتر از آنکه به قهرمان نیاز داشته باشد، به مردم خود، حافظان واقعی شهر نیاز دارد.
در هیچ برههای از تاریخنگاری علمی، «تاریخ» را با پول نمینویسند و حافظه جمعی مردم را با سفارش تنظیم نمیکنند. وقتی «تاریخدانِ رسانهای» همواره در کنار قدرت نشسته و مدام برای شهرداران مختلف – از هر طیف و جناح – دست به قلم شده، باید پرسید: این تاریخنویسی است یا «روایتسازی سفارشی» برای تطهیر مدیران؟ آنهم نه از سر پژوهش و استناد، بلکه از سر منفعت و بدهوبستانهای پنهان؟
اگر معیار تاریخ، بودجه روابط عمومی شهرداریها باشد و هر شهرداری که آمد، ناگهان به «منجی توسعه» تبدیل شود، دیگر چیزی از حیثیت «تاریخ محلی» باقی نمیماند. امروزه مردم باهوشتر از آناند که ندانند چرا یک نفر در همه دورهها، همیشه طرفدار شهردار مستقر است! چرا از هیچکدام انتقاد نمیکند؟ چرا وقتی پای منابع مالی در میان است، «قلم» به ابزار توجیه تبدیل میشود؟ این دیگر روایت تاریخ نیست، جعل حافظه است.
محمود احمدی
مدیرمسئول