در مازندران، همه چیز آنطور که دیده میشود نیست. شهری که هر صبح با بوق، دود و وعده بیدار میشود، شب را در سکوتی سنگین به خواب میرود؛ سکوتی نه از جنس آرامش، بلکه نتیجه معاملههایی در سایه. این استان سرسبز، سالهاست گرفتار بازی پیچیده قدرت شده؛ شاید جایی که تصمیمهای بزرگ، نه در دفاتر استانداری یا فرمانداری یا مدیرکل و شهردار، بلکه در ویلاهایی بیتابلو، با میزهایی گرد و صندلیهایی مشخص گرفته میشود.
شنیده شده است در این سرزمین، دستانی پنهان مسئولان را منصوب میکنند، شهرداران را تعیین میکنند، و نمایندگان را بالا میکشند. این دستان نه نام دارند، نه عنوان، اما همه چیز از آنها عبور میکند. وقتی سایهای بیچهره، اینچنین بر ارکان اجرایی، تقنینی و حتی نظارتی سایه افکنده، دیگر نمیتوان با واژه «حکمرانی شفاف» شوخی کرد.
تشریح ساختار پدرخواندگی
شاید او هیچگاه کاندیدا نشد، اما همیشه منتخب بود. در جلسات رسمی نمینشیند، اما نتیجه نهایی در جیب اوست. با پول پروژه میخرد، با رابطه آدم، و با تلفن تصمیم. ساختاری که در آن، سیاستمداران به واسطهی اتصال، و نه اتصال به مردم، بالا میروند.
پدرخواندهای که در پس پرده، فهرست انتصابات را قبل از وزارتخانهها میبیند، مجوزها را میگیرد پیش از آنکه امضا شود و پروژهها را پیشخرید میکند پیش از اینکه به مناقصه گذاشته شوند، دیگر یک تاجر نیست؛ او حاکم بینام است.
ساختار پدرخواندگی وقتی خطرناک میشود که قانون، نظارت، رسانه و وجدان عمومی نتوانند در برابر آن بایستند. و آنگاه، نظام اداری تبدیل به طویلهای میشود که پادشاهی آن با گماشتگان وفادار، اما نالایق حفظ میشود.
نوچهها و کوتولهها
در این نمایشنامه تراژیک، نقشهای فرعی همانهایی هستند که خود را قهرمان میدانند. نمایندگان و مدیرانی که هر روز در رسانهها رژه میروند، اما شبها برای حفظ کرسیشان، تلفنهایی خاص را پاسخ میدهند. مسئولانی که منتظر تأیید پیامکیاند، نمایندگانی که با لبخند ارباب، تند میشوند و با اخم او، آرام.
اینها کوتولههایی هستند که پلههای ترقیشان، شانههای پدرخوانده است. اگر امروز مازندران، طرح توسعه ندارد، اگر زیرساختهای آن پوسیدهاند و اگر جوانانش مهاجرند، مقصر اصلی این نوچههای قدرتطلب هستند.
آنان که شهامت ندارند بگویند "نه"، اما جسارت دارند ادعای انقلابیگری کنند. آنهایی که از سرسفره مردم ارتزاق میکنند، اما تنها برای خوشخدمتی در جلسات ارباب، سر تعظیم فرود میآورند.
پروژه میانکاله و اقتصاد رانتی
پتروشیمی میانکاله، یک نشانه است؛ نه تنها از یک اشتباه، بلکه از یک الگو. الگویی از پروژههایی که به نام توسعه و به کام سلطه طراحی میشوند. در دل یکی از نابترین اکوسیستمهای ایران، پروژهای شکل میگیرد که از ابتدا بوی ناهماهنگی میدهد؛ با مجوزهای مشکوک، سرمایهگذاران غیرشفاف و بیتوجهی به هشدارهای علمی.
با وجود اعتراضات گسترده، از فعالان محیطزیست تا نخبگان دانشگاهی، پروژه بهپیش میرود، نه به خاطر منطق، بلکه به پشتوانه سایهای که از هر تریبون بلندتر است. رئیسجمهور دستور توقف میدهد، اما آنکه پشت میز نیست، دست از فشار برنمیدارد.
چرا؟ چون پشت این پروژهها، فقط پول نیست؛ سیاست است. مدیریت منافع و کنترل منابع. آنهایی که با پتروشیمی میانکاله، تنها به دنبال تولید نیستند؛ بلکه شاید آنها بهدنبال تثبیت سلطه هستند.
ساختار امنیتی-سیاسی در خدمت سرمایه مشکوک
در نظامهای سالم، اگر مسئولی منحرف شد، نهادهای نظارتی و امنیتی اصلاحش میکنند. اما اگر وقتی این نهادها، خود در دایره تماس و نفوذ حلقه پدرخوانده قرار بگیرند، هشدارها هم سانسور میشوند.
پرسش جدی اینجاست: چگونه ممکن است در استانی با این حجم از حساسیت و رسانه، برخی افراد و پروژهها با این میزان ابهام، همچنان فعال باشند؟ چرا برخی مدیران ناکارآمد، با وجود نارضایتی عمومی، تغییر نمیکنند؟
آیا این فقط ضعف نظارتی است؟ یا نشان از توافقهای پنهانی، سکوتهای طلایی، یا بدهبستانهایی فراتر از قانون؟ اگر قدرت، مرزهای نظارت را شکافته، باید آن را ترمیم کرد، نه توجیه.
مردم و رسانه؛ قربانیان یا ناظران؟
مردم همه چیز را میدانند. نگاههایشان فریب نمیخورد. اما سکوت میکنند؛ چون به ستوه آمدهاند. رسانهها نیز در این میان یا اسیر مجوز و بودجهاند یا گرفتار خودسانسوری از ترس خطوط قرمز نانوشته.
خبرنگاری که از واقعیت بنویسد، تهدید میشود. رسانهای که افشاگری کند، زیر ذرهبین میرود. اینجا، حقیقت هزینه دارد و دروغ، ارزان است. و این دقیقاً همان جایی است که پدرخواندهها نفس میکشند.
اما امید هنوز زنده است. هر گزارشی که نوشته شود، هر مطالبهای که علنی گردد، هر حقیقتی که مستند شود، نوری است که سایهها را میسوزاند.
راهکارها و مطالبهگری
برای پایان دادن به سلطه پنهان، باید شفافیت را از حالت شعاری به مطالبهای عمومی تبدیل کرد:
- انتشار عمومی داراییها و املاک مسئولان پیش از انتصاب
- افشای لیست پروژهها، مشاوران و پیمانکاران
- حمایت قانونی و مالی از رسانههای مستقل و خبرنگاران شجاع
- برگزاری جلسات مردمی پرسش و پاسخ با مسئولان استانی
- تشکیل هیأتهای حقیقتیاب مستقل از سوی نخبگان مردمی
- گزارشدهی دورهای استانداری و فرمانداری به نهادهای مردمی
و مهمتر از همه: نترسیدن.
ترس، بنزین ماشین پدرخوانده است. با جسارت، موتور آن خاموش میشود.
پدرخواندهای که در سایه حکومت میکند، نیاز به نور دارد. نور رسانه، نور پرسشگری و نور آگاهی عمومی. تا زمانی که کوتولهها از شانههای پدرخوانده بالا میروند، مازندران در پایینترین طبقات توسعه باقی خواهد ماند.
ما با نسل جدیدی روبهرو هستیم که دیگر فریب ظاهر را نمیخورد، دنبال حقیقت میگردد و بهدنبال تغییر واقعی است.
این مقاله، یک اخطار است؛ برای مدیران بومی، برای دستگاههای نظارتی و برای همه آنهایی که قدرت را با حیاط خلوت اشتباه گرفتهاند.
ما از حاشیه آمدهایم، اما برای مرکز ایستادهایم. و این بار، نه برای تعظیم، بلکه برای دادخواهی.
شاید عبدالله هم، می تواند عبدی باشد برای عبادت کنندگان.
محمود احمدی
مدیرمسئول